احساس اکنونم

از سکون بدم میاد. دوست دارم پرواز کنم . فریاد بزنم.  

نمیخوام توی این شرایط بمونم. این چندماه دارم درجا میزنم. خوب میدونم که اگه خدا بدادم نرسه و یه تحولی ایجاد نکنه.....سرنوشتم ......کاش بیشتر به حرفهام گوش میداد. هنوز نتیجه کارم معلوم نشده. نمیدونم باید چکار کنم.  

تمام تلاشم را کردم تا خدا نظر بهم بندازه ....... 

.................... 

خدایا تو را به خدایت و بزرگیت فقط ناامیدم نکن. تو بلاتکلیفی هم نذارم. 

.................... 

ترس سرتاپای وجودم را گرفته . چکار باید بکنم من همه تلاشم را کردم. الهی فقط یه نگاهی همین. 

..................... 

نکنه خدا من را از یاد  ببره 

..................... 

خدایا کمک...کمک

نظرات 2 + ارسال نظر
روانشناس پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:02 ب.ظ http://www.shadkami.blogsky.com

سلاااااااااااااااام
داشتم میرفتم وبلاگ اسم وبت و توی لیست به روز شده ها دیدم خوشم اومد! گفتم بیام ببینم چیخبره
قشنگ مینویسی. دستت طلا
اسمم پروینه.
نماز روزه هات قبول حق باشه.
خدا خیلی مهربونه از کسی رو نمیگردونه

ممنون پروین عزیز؛
مطئنم که خدا رو بر نمیگردونه ولی یه وقتهایی خیلی از شرایطم خسته میشم.

محمد شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:47 ق.ظ

یک روز برای یکی مثل شما نوشتم .بعضی ها تا سرشان به سنگ نخوره نمیدونن معنای سنگ چیه .راستش را بخواهی او نزدیکترین ادم به من بود .نمیخواستم نصیحتش کرده باشم .خودم هم از نصیحت شنیدن دل خوشی نداشتم .سعی کن خودت را پیداکنی .در دنیا انقدر چیزهای خوب میشود پیدا کرد که بدها فراموش شوند .دست وپایت را بتکان ودوباره بر خیز .همین .در ضمن قلم خوبی داری .چرا این راه را انتخاب نمیکنی .خوشحال میشوم کمکت کنم.

نیدونم منظورت از سنگ و سر به سنگ خوردن چیه. اما بهرحال قوانین زندگی همینه و کسی هم از مسائل مصئون نیست.
.................
ممنون از نظرت و پیشنهاد کمکی کردی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد