تشکر خداااا

 

  

 

دلم میخواد پله بزنم و برسم به خدا.

بهش بگم: خدایاااااا ممنونم. بخاطر داده و نداده ات.  

...........

بعد از این جریان عاطفی که داشتم. بخودم قول داده بودم بیام و اینجا از خدا بخاطر لطفی که بهم داشت تشکر کنم. 

بقول نزدیکانم می گن:  

برو ببین کجا و کی به چه کسی خوبی کردی که خدا نذاشت این جریان سر بگیره.  

........... 

هر چی فکر میکنم میبینم راست می گن بخدااااا. 

........... 

ممنونم خدااااااای من.  

........... 

خدایا فقط بهم صبر زیاد عطا کن. و آنقدر سرم شلوغ بشه که دیگه به کل فراموشش کنم.

نظرات 3 + ارسال نظر
موچه کوچولو پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 ق.ظ http://koocholoamin.blogsky.com/

ایشالا خدا بهت صبر بده
خیلی قشنگ بود پستت

محمد پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:15 ق.ظ

نوشته هایت را میخوانم.من شاید درد تو را حس نکنم ودر موقعیت تو نباشم ولی میتوانم بگویم .برای اینکه تحت ظلم هیچ قدرتی نباشی .بخوان .بخوان وبازهم بخوان .انسان دارای نیروی شگرفی است که میتواند به همه چیز برسد .ازدواج لزوما ادامه زندگی نمیتواند باشد .بسیاری از واقعیت ها وجود دارند که میتوانند انگیزه ادامه حس زیبای زندگی باشند.

حق با توَ؛ خیلی وقتها سعی میکنم زندگی را از زوایه دید موفقیت ها و امیدهای فردام ببینم. اما گاهی باز می روم توی جاده خاکی

... پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:34 ق.ظ http://harfaye-natmaam.blogsky.com

باید به خودت دروغ نگی...هیچوقت ِ هیچوقت...! تا بتونی دووم بیاری. اگه مثه من بعد از این قضیه هی بخوای دروغکی خودت خودتو آروم کنی اما ته ته ِ دلت یه چیز دیگه بگه داغون میشی...باور کن.

خدا نکنه هیچکی دیگه به روز من بیفته.

سالم باش و قوی و راضی.

ممنون که سر زدی. امیدوارم زمان همچی را برایم حل کنه.
................
من دارم چوب سادگی و معصومیت خودم را میخورم. بیشتر این آزارم میده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد