این منم...

شرایط فعلا خوبه. کمی آرومتر از قبلم. دارم واسه خودم برنامه ریزی می کنم تا ببینم چی میشه؟ 

................ 

این درد و رنج خیلی چیزها بهم ثابت کرد. اما از همه مهتر این بود که من مدیریت بحرانم قوی نیست. یعنی باید سعی کنم بر خودم مسلط باشم. ناله و گریه زیاد کم کم همه را ازت دور می کنه. دوستانی که حوصله تو را دیگه ندارند و سعی می کنن. دیگه به حرفهات گوش ندن.  

البته من بهشون حق میدم بهرحال هرکسی مشکلاتی تو زندگیش داره کم یا زیادش مهم نیست. اما تلاش داره تا خودش را شاد نگه داره و با دوستانی رفت و آمد کنه که حالش بهتر بشه نه بدتر.  

................. 

نهایتا اینکه دارم سعی می کنم به خودم مسلط بشم و دردم را توی خودم بریزم. بهرحال کسی نمی تونه کمکم کن و دیگه شنیدن درد و دل هم فایده ای نداره.  

................ 

آره تنها کسی که همیشه با آدم می مونه. خداست. با بنده می خنده....گریه می کنه........و...فقط فقط خودش میتونه کاری بکنه تا نخواد هم نمیشه. 

مامانی همیشه میگه: تا خدا هست بنده چکارست. 

............... 

خوب حالا واسه اینکه وقتی دردی به آدم وارد میشه چکار باید کرد؟ یعنی چطوری مدیریت کرد؟ ....هنوز درست نمی دونم باید سعی کنم بفهمم.... 

آره این راهشه.......  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد