خدا

دلم می خواد با یکی حرف بزنم. 

.......... 

پچ پچ ها شروع شده. 

......... 

کم کم دارند؛ شروع می کنند. اینطوریه...خوبه....مادرش عالیه..... 

........ 

به مادرم تندی کردم. آخه اعصابم را خرد کرد. بیچاره مادرم 

........ 

بابا چرا نمی فهمین. من هنوز منتظرشم. من هنوز به او فکر می کنم 

........ 

خداااااااااا یه چیزی بگو دیگه. 

من خودم دارم میمیرم. چرا زجر کشم می کنی دیگه.    

....... 

خدایا من تقاص چی را دارم پس میدم. چرا تفهیم جرمم  نمی کنی؟ 

....... 

خدایا یه خبری ازش بهم بده ه ه ه ه ه ه ه ه. 

....................................... 

خیلی تنهام. بیچاره من 

نظرات 2 + ارسال نظر
من - هیچکی - نیستم سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:59 ب.ظ http://www.man-hichki-nistam.blogsky.com

سلام
وقت بخیر

خواستم برای هر پست کامنت جدا بذارم ، دیدم تقریبا همه کامنتام یه جور میشه . متن زیر هم خلاصه حرفامه .

نوشتی :
خیلی تنهام ، بیچاره من
اگه تنها بودی که این همه حرف با خدا نمیزدی ، پس تنها نیستی دیگه.
گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری.

در حال حاضر ، بالغ بر چهار مورد یادم هست که شرایط تو رو داشتن ( با یکی بودن و نشده با هم ازدواج کنن) ولی خدا وکیلی هر چهرتاشون زندگی عالی و خوبی دارن.
یعنی دوران مجردی میخواستن با یه نفر ازدواج کنن ، تحت شرایطی نتونستن و با شخص دیگری ازدواج کردن.
سخت نگیر ، همه چی قسمت نیست ولی خیلی چیزا قسمته.
توکل به خدا.

فعلا

حرف های ناتمام چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:10 ب.ظ http://harfaye-natmaam.blogsky.com/

شاید جرم شما اینه که بیشتر دوستتون داره.:)

صبور باشید بخدا.

(:
یعنی میخوای بگی این همه درد و رنج واسه علاقه زیاددی که خدا بهم داره.
.............
من شاکیم که خدا حواسش به من نیست. بیشتر که دیگه یه رویاست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد