دلم می خواد با یکی حرف بزنم.
..........
پچ پچ ها شروع شده.
.........
کم کم دارند؛ شروع می کنند. اینطوریه...خوبه....مادرش عالیه.....
........
به مادرم تندی کردم. آخه اعصابم را خرد کرد. بیچاره مادرم
........
بابا چرا نمی فهمین. من هنوز منتظرشم. من هنوز به او فکر می کنم
........
خداااااااااا یه چیزی بگو دیگه.
من خودم دارم میمیرم. چرا زجر کشم می کنی دیگه.
.......
خدایا من تقاص چی را دارم پس میدم. چرا تفهیم جرمم نمی کنی؟
.......
خدایا یه خبری ازش بهم بده ه ه ه ه ه ه ه ه.
.......................................
خیلی تنهام. بیچاره من
سلام
وقت بخیر
خواستم برای هر پست کامنت جدا بذارم ، دیدم تقریبا همه کامنتام یه جور میشه . متن زیر هم خلاصه حرفامه .
نوشتی :
خیلی تنهام ، بیچاره من
اگه تنها بودی که این همه حرف با خدا نمیزدی ، پس تنها نیستی دیگه.
گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری.
در حال حاضر ، بالغ بر چهار مورد یادم هست که شرایط تو رو داشتن ( با یکی بودن و نشده با هم ازدواج کنن) ولی خدا وکیلی هر چهرتاشون زندگی عالی و خوبی دارن.
یعنی دوران مجردی میخواستن با یه نفر ازدواج کنن ، تحت شرایطی نتونستن و با شخص دیگری ازدواج کردن.
سخت نگیر ، همه چی قسمت نیست ولی خیلی چیزا قسمته.
توکل به خدا.
فعلا
شاید جرم شما اینه که بیشتر دوستتون داره.:)
صبور باشید بخدا.
(:
یعنی میخوای بگی این همه درد و رنج واسه علاقه زیاددی که خدا بهم داره.
.............
من شاکیم که خدا حواسش به من نیست. بیشتر که دیگه یه رویاست