چرا می نویسم؟

خیلی وقته خستم. تنهام.  

هنوز عکس هاش را از توی گوشیم پاک نکردم. تو تموم ناامیدی ها. دنبال نور امیدم. از گریه از اشک از ... خستم.  

اومدم که بنویسم. که یادم نره ؛ چی کشیدم . چطور شدم. چی میخوام.  

اه خدایا. تو کجایی. تنهام خیلی تنها.   

....... 

روزی که دیدمش خوب یادمه. لاغر؛ نحیف. خیلی معمولی بود. جاخوردم. اولش فکردم اون نیست. اما بود. خود خودش. 

اون موقعها فکر نمی کردم بخوام باهاش ادامه بدم چه برسه به ... 

اما حالا زمان گذشته. خیلی چیزها عوض شده.  

...... 

روزی که برای همیشه ترکش کردم گریه کرد. زیر بارون. یه پیرزن رفته بود تو نخ ما. اولش خیلی بد نگاه می کرد شاید فکر می کردم ماهم بله. 

اما وقتی دید داره زار زار گریه می کنه دلش واسمون سوخت. هنوز خوب یادمه. 

...... 

زمان گذشته. اما دل من واسه بوسه هاش؛ واسه دست هاش؛ واسه همه مردونگی هاش تنگه.... 

روی دستاش پر مو بود. عاشق دستهاش بودم . اوایل دستم را که می گرفت کلی میخندیدم. دستای کلفت و سیاه مردونه اما دستهای من سفید ؛کوچیک و ظریف. 

.....   

همیشه از مردهای سفید و بی مو بدم میومد. شاید واسه همین عاشقش شدم.  

که ای کاش نمی شدم. 

...... 

همیشه نگاهم به ص.ک.ص متفاوت بود. اونم مثل من فکر می کرد. اون خوب بلد بود. شاید واسه همین عاشقش شدم. ای کاش نمی شدم

...... 

شاید روزی گفتم که چیشدیم. چطوری و چرا الان اینطوری هستیم. 

شاید روزی گفتم که با ما چه کردند.  

..... 

اما دوستان؛ اغاز کردم به نوشتن تا  اونوقتی که تو روزمرگی زندگی گم شدم. اون روزی که لبخند زدم. اون روزی که دوباره عاشق شدم. اون روزی که دوباره گریستم . یادم نره که چی برسرم رفت. و نامردان چگونه عشقم را از من گرفتن. 

...... 

ای خدااااااااا 

....... 

لعنت تو بر اونها. لعنت بر کسانی که عشق را ممنوع کردن. 

...... 

لعنت بر تحجر؛ لعنت بر افکار قرون وسطایی؛ لعنت بر جهالت

نظرات 4 + ارسال نظر
یک زن شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:20 ق.ظ http://boyesharji.blogsky.com/

سلام عزیزم خواندمت. بنویس که نوشتن خیلی کمک می کنه آرومتر بشی. امیدوارم زودتر بهتر بشی.

ممنون دوست عزیز
لینکتون کردم. اگه اشکالی نداره

شیما شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:47 ق.ظ http://man-bi-to.blogsky.com

واین منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد
امان از این تنهایی که مدتهاست گریبان گیر من شده و دست از سرم برنمیداره!
خیلی خوبه که تصمیم گرفتی بنویسی گاهی نوشتن آدمو سبک می کنه...

شیما عزیز
لطف کردی.
شما را لینک کردم اگه اشکلی نداره

من - هیچکی - نیستم دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:57 ب.ظ http://www.man-hichki-nistam.blogsky.com/

ای خدااااااااا

.......

لعنت تو بر اونها. لعنت بر کسانی که عشق را ممنوع کردن.

......

لعنت بر تحجر؛ لعنت بر افکار قرون وسطایی؛ لعنت بر جهالت

سلام
چی بگم به جز آمین و این که
با حرف های یک زن موافقم ، چون خیلی وقتها نوشتن خودمم آروم میکنه . زیاد برام مهم نیست مخاطب دارم یا نه ولی مینویسم تا آروم بشم.

موفق باشی

نیلوفر چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:03 ب.ظ http://nil0000far.blogsky.com/

اتفاقا نوشتن خوبه
هم می تونی خالی بشی
گاهی اوقات حرف هایی است که نمیشه به زبان آورد
و از همه مهم تر بعدا یادت نیم ره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد