دنیا

  

 رفتیم سر خاک. 

نماز میت را اولین بار بود که می خوندم. خیلی غم انگیز بود.  

................... 

ما زیاد با فامیل رفت و را نداریم. پسرعموم را سالها بود که ندیده بودمش. خیلی سال. راستش را بخواین اگر تو خیابان یا جایی می دیدمش نمی شناختم. 

رفتیم خونه اشون بخاطر اینکه تنها بود و دیر امداد بهش رسیده بود. از دست رفت.  

.................. 

سرخاک هم غریب بود. سوت و کور. 

گذاشتیمش و اومدیم. همین. 

................. 

عجب دنیای بی وفایی. فقط ۳۵ سالش بود و ۵ سال پیش عاشق دختری شد که تا مرحله ازدواج پیش رفت اما خانوادش مخالفت کردند بعد هم که بیمار شد و کلیه هاش از کار افتاد یه سه سالی خیلی زجر کشید.  

................. 

هنوز دارم به این فکر می کنم که اگر ادم می خواد اینطوری بمیره که یه روز بیارنش بذارن تو خاک و برن. این همه دعوا و زیاده خواهی ها و ظلم و ستم ....دیگه چیه؟   

................. 

به قضیه خودم فکر کردم و مادرش. مادر او مخالف ازدواجمون بود. اخرشم من به نفع مادرش کنار رفتم چون فکر کردم. من می تونم دوباره عاشق بشم و ازدواج کنم . اما مادرش که نمی تونه یه پسر دیگه داشته باشه.  

واسه همین بعد از بارهاِ تلاش؛ از آینده ترسیدم و ترکش کردم هرچند از یادم نرفت و نمیره(بقول شیمای عزیز).  

تنها چیزی که واسه من موند . حرفهای مادرش بود که بهم می زد و من الان خوشحالم چون حتی یکبار بی احترامی یا جواب تند بهش ندادم. همش مدارا کردم.  

.................... 

ولی همین جا دارم اعتراف می کنم که بد نفرینی برای مادرش کردم و اون دنیا هم از حقم نمی گذرم و باید جواب تهمت هایی که به من زد را پس بده. یک روز اونم میره زیر خاک.

................... 

بخدا دنیا ارزش هیچ چیز را نداره.  

نهایتش همین بود که دیدیم.  

مردن. دفن شدن و فراموش شدن. 

..................  

ای زندگی؛ چقدر مسخره ای

نظرات 4 + ارسال نظر
نیلوفر شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:50 ب.ظ http://nil0000far.blogsky.com/

سلام عزیزم
تسلیت من را پذیرا باش


مطالبت را خواندم ولی ترجیح می دم یه سره برات ژیام بزارم

عزیزم وقتی هنوز به حالت ثبات نرسید ی به مطالب غمگین و غرغروهای الکی و حرف های بی سرو ته ملت گوش نکن و نخون
http://www.shahab-moradi.ir/content/view/701/50/
این لینک را ببین یه دوره برا ی مجرد ها است
من شرکت کردم.
اگه خواستی شما هم شرکت کن.کلا رایگان است.مرتبط با سازمان ملی جوانان است

ممنون دوست عزیز. همینکه افتخار میدی و میای به من سر میزنی. واسه من یه دنیا ارزش داره. از لینکی که معرفی کردید هم تشکر

شیما شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:55 ب.ظ http://man-bi-to.blogsky.com

النا جان واگذارش کن به خدا
اون خودش میدونه چیکار کنه
بازم واسه مرگ پسر عموت متاسفم

. یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:38 ق.ظ http://harfaye-natmaam.blogsky.com/

واقعا متاسف شدم. تسلیت میگم.

این چقدر خوبه که شما حتی یکبار بی احترامی یا جواب تند بهش ندادین.

به قول خودتون:
بخدا دنیا ارزش هیچ چیز را نداره.نهایتش همین بود که دیدیم.

فائزه یکشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:36 ب.ظ http://dokhtare-aftab.blogsky.com

ا یعنی اون دختری که ۵ سال پیش عاشقش شده بود شما بودی؟

نه دوست عزیز اگر پست های اولم را بخونی. در مورد کسی که من دارم صحبت می کنم بیشتر گفتم.
.....................
قصدم از نوشتن مرگ پسرعموم و قضایای او این بود که من را به یاد رابطه خودم انداخت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد