از علی برایم بسیار گفتند و شنیدم.
اما تنها جایی که برای مظلومیت علی ناخوداگاه گریستم.
در کتاب کویر شریعتی بود آنجا که نوشت:
آب چاه از ضجه های شبانه علی بخروش می آمد.
...........................
میگن علی تو دوران خودش خیلی تنها بود. آنقدر از جماعت اطراف دلسرد: که شب ها درد خودش را در چاهی در اطراف کوفه فریاد میزد.
میگن علی پس از رفتن زهرا خیلی تنها شد. تنهای تنها.
میرفت شبانه و در درون چاه با زهرا سخن میگفت.
............................
میگن علی.....
....................
جانم فدایت شود آقا.
چه کشیدی در میان امتی که در ظاهر و روبرویت یک شکل و در پشت سرت و پنهان شکل دیگری بودند.
جانم فدایت شود آقا.
چه کشیدی که چون شمشیر بر فرق مبارکت فرود آمد گفتی: بخدای کعبه که رستگار شدم.
......................
آقای من علی........درد فراق زهرایت را چگونه با خود حمل کردی. و دم نزدی.
......................
آقای من علی........
چه بگویم که زبانم قاصر از سخن گفتن است.
.......................
آقای من علی دیشب آمدی. دیدمت با همان لباس ها و کفشها.......دیشب آمدی خوب بخاطرم هست.
.......................
آقای من علی؛
من مسکینم.
من فقیرم.
من بیکسم.
من.
.
.
.
آقا میشود به در خانه ما هم بیایی. همانطور آرام و آهسته.......ناشناس
علی جان قول میدهم وقتی رفتی در را باز کنم.
علی جان چیزی نمیخواهم. فقط بیا آقا. فقط بیا. بیا تا کوچه مان بوی تو را بگیرد.
علی جان جان زهرایت بیا. تا صدای قدمهایت به دل سوخته ام مرهمی باشد.
......................................
علی جان........چشم به انتظارم . بیا
همین امشب بیا
............................
التماس دعا
سلام.
شهادت آقا تسلیت.
دلنوشته ی زیبایی بود...
به ما هم سر بزنید.
ممنونم.
...............
تسلیت چرا؟
علی جان کلام را گفت:
بخدای کعبه که رستگار شدم.
................
حتما دوست عزیز
النا جان دلنوشته ات به دل نشست
ممنونم.
یا علی جان...
زمانه ریخت به جامم هر آنچه تلخانه
به نام تو که در آمیختم گوارا شد
هروقت از تکرار نامش لذت می بری یعنی خدا عجیب حواسش به توست...دریاب آن لحظه را...
التماس دعا
محتاجیم
ما را از یاد مبرید