نمیدونم چی بنویسم.
چرا از یادم نمیره؟؟؟
یعنی هنوز عاشقم؟؟؟
فکر نمیکنم.
..........
زمان داره بسرعت میگذره و دیگه هیچ تماسی نیست. دیگه حتی از آه و ناله های من هم خبری نیست. اصلا از هیچ چیز؛ هیچ خبری نیست.
..........
روحیه ام بهتره. به خودم میبالم که اینقدر قوی بودم. شاید در خودم شکستم اما نخواستم عزیزانم شکستنم را ببینند. این مهمترین بعد ماجرای عاشقانه من بود.
..........
امیدم را به خدا حفظ کردم. نه اینکه بهش شکایت نکنم اما دیگه ضجه نمیزنم.
..........
دیروز برنامه ماه عسل را پای افطار دیدم.
آمنه بهرامی چه دختری؛ محکم؛ قوی....میدونم گریه ها داره تا بکنه. میدونم درد و دل ها داره اما ولی بازم قویه. همیشه چنین زنانی را ستوده ام. چقدر درد من کنار درد او ناچیزه.
............
بعد برنامه همه اش بهش فکر میکردم. به مردی که برای اولین بار اومد توی زندگیم و بعد شد همه زندگی من. ماه رمضون میومد دنبالم میرفتیم آش میخوردیم. تو تجریش. انقلاب. قائم مقام و هرجایی که آش و حلیم معروف داشت. حالا امسال؛ دست تو دست کی میره آش بخوره؟؟؟؟
............
چرا برام مهم نیست؟
چرا باید وقتی برام مهم نیست بهش فکر کنم؟
چرا وقتی جزایه رفتارش را حواله خدا کردم بازم صبح که بیدار میشم اولین نفر باید بیاد توی نظرم؟
............
یعنی ضعیف شدم؟
یعنی باید بازم بجنگم با خودم و احساسم؟؟
دیگه دغدغه هام اینها شدن و بس. نه خودش و عشقی که بهم داشتیم.
............
داشتم فکر میکردم با این تردیدها چه کنم. دوستش دارم؟ دوستش ندارم؟ رفتارم طبیعی؟ غیرطبیعی؟
............
دروغ چرا هنوز بارقه های امیدی تو دلم روشنه. انگار هنوز باورم نشده که همه چیز داره تموم میشه.
فکر میکنم شاید معجزه ای؛ تغییری؛ حادثه ای درحال وقوع باشه.
بعضی وقتها خودم را تو لباسی که باهم خریدیم سر سفره عقد تصور میکنم.
نگرانیم از اینکه نکنه دارم آگاهانه خودم را گول میزنم؟؟
salam .. ye sar bezano faghat hal kon !
salam
matlabeto khondam fekr nakon ke tanha to hasti ke in sharayeto dari manam ye hamchin shekasti roo tajrobe kardam sakhte darket mikonam,khobe ke minevisiii in khodesh adamo takhlie mikone
moafagh bashiiii
سلام امیر عزیز
ممنون که بهم سر زدی. از بابت دلگرمی هم که بهم میدی مچکر.
.........
اما من دلم از خدا گرفته
.........
چقدر دیگه باید صبر کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟