بازهم او

دلم براش بازم تنگ شده. نمی دونم همه بهم می گن حس ششمت خیلی قوی. اگه بهش فکر می کنی اونهم بهت فکر می کنه.  

دوستش بهم sms داد. متنش قشنگ بود با این مضمون که خدا بازکننده قفل هاست و همه چیز را از خدا بخواه و نه بنده خدا.... 

ازش تشکر کردم که به یادمه. فکر می کنم از خودش تماس نمی گیره. حتما بهش گفته .... 

نمی دونم. واقعیتش. یجورهایی دلم واسش می سوزه. روز آخر اومد دیدنم.  از پشت بغلم کرد و گونه ام را بوسیدم . انچنان اخمی تحویلش دادم که بنده خدا احساس خجالت کرد و سریع خودش را جمع کرد.  

یک لحظه دلم واسش کباب شد. اشک اومده بود تو چشماش. درمونده بود. بعدهم که رفتیم بیرون و ....خداحافظ برای همیشه.  

یه حس عجیبی دارم . همه اش فکر می کنم این قضیه تموم نشده داره مسائل را حل می کنه.  

البته هروقت اینطوری فکر می کنم از خودم بدم می یاد . می ترسم توهمی شده باشم و این مساله اثر بذاره تو زندگیم. یک عمر با رویای بازگشتش بخوام سرکنم.  

خدایا کمک. کاش یه پسر خوب میامد تو زندگیم.  

نه ولش کن الان حوصله اش را ندارم.  دردسر یه رابطه جدید  اونم وقتی این قضیه تموم نهایی حداقل تو ذهن خودم نشده.  

وای وای ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی  ی ی. 

چیکار کنم.  

دارم دیونه میشم. یعنی میشه یکروز بیام اینجا و با افتخار بگم که خدا اون معجزه را برام فرستاده. 

............. 

نمی دونم تا حالا توی یه رابطه بودین که بغیر از حس عاطفی، کشش جسمی هم داشته باشید.  

این تنها رابطه من بود. خیلی وقتها یادش می افتم .و البته فکر بد نکنید. شرعی بود.  

اوایل خیلی لاغر بود، تیپش هم تعریفی نداشت. خوشم نمیومد. ولی خوب عوض شد کلی رفتیم واسش خرید. بیچاره خودکار هم می خواست بخره می گفت تو هم بیا من سلیقه ندارم.  تو خوشتیپم کردی. البته پر بیراه هم نمی گفت.  

بعدها .....دیگه دوستش داشتم. بازوهاش . تمام پر مو بود. روی دستاش.....پوستش تیره بود با چشم های سیاه و منم که عاشق اینجور مردا. دوستام خیلی متعجب بودند که چنین پسری را دوست دارم. اما خوب داشتم دیگه...... 

................ 

اولین باری که بوسیدم هنوز رابطه مون شرعی نبود. با قایم موشک بازی و ترس تو پارک طالقانی لای درختها. هنوز یادمه.وقتی بغلم کرد. بیچاره مگه ولم می کرد. ازش کمی ترسیدم . بارونم هم نم نم می یومد منم دروغی گفتم ببین اشکم را دراوردی ازت بدم میاد. یه دفعه ای عرض خواهی کرد. روز اخر هم شاید عرض خواهی نکرد اما  همون حال روز اول را داشت.  شرمنده بود بخاطر جسارتش.

............... 

از حق نگذریم در این جور مواقع هرچند براش سخت اما خیلی خودش را کنترل می کرد. بچه بیچاره، خیلی با جنبه بود.  

.............. 

دیگه خسته شدم نمی دونم تا کی می خوام در اینجا از این قضیه بنویسم. ولی خوب دوستان ببخشید . شاید این نوشتن ها ماهها طول بکشه. چاره ای نیست. من در اینجا احساس لحظه ایم را می نویسم. قصدمم از اول هم این بوده.  بهمین جهت شاید پراکنده گویی،بی ربط گویی، ...زیاد باشه.  

اما همینه دیگه...........

یک لحظه شاد، یک لحظه غمگین، بهرحال باید نوشت تا یادگاری باشه برای روزها و ماهها و سالهای که امیدوارم شادی و خوشحالی با خود بیارن.

   (یادم نره که چه کشیدم، چی شدم، و چگونه تحمل کردم) 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:45 ب.ظ http://donedona.blogsky.com

سلام ابجی گلم ابجی دلشکستهام الهی بمیرم که منم این مصطیبتها رو سالها تجربه کردم البته برا همیشه ولم کرد رفت ومنم تصیم نگرفتم شکست بخورم بلکه وبلاگمو عوض کردم حسمو عوض کردم هرجند سالها ازبهترین عمرم هدررفت غم وعصه خوردم مریض شدم گریه ها کردم فریاد کشیدم زجه زدم اما نشد نشد حالا هم ازدواج نکردم ولی توکل بخدا هرچی خدا بخواد درضمن دیگه خودم هم وسواس شدم نمیتونم هرکسی رو به زندگی راه بدم نمیدونم چی خواهد شد ولی امیدوارم که اخرش شادی باشه انشالله

سارا سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:48 ب.ظ http://donedona.blogsky.com

ادرس قبلیم این بود www.afsos.blogsky.com
بازم میتونی بدون فکرش ذکرش دیدنش بخوبی شادی زندگی کنی پس یاعلی بگو وعشقوزندگی رو آغاز کن دورد برخواهر گلم جان پاشو می بوسمت

. سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:02 ب.ظ http://harfaye-natmaam.blogsky.com/

آهای آدمها...من به دنبال فضائی می گردم... لب بامی... سرکوهی... که درآنجا نفسی تازه کنم ...میخواهم فریاد بلندی بکشم... که صدایم به شما هم برسد...

سلام.

امید بهترین نعمت است. به لطفش امیدوار باشیم.

آخر و عاقبت همه مان خیر.آمین.

سپاس از حضور و نظردهی تون

شیما سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:44 ب.ظ http://man-bi-to.blogsky.com

سلام عزیزم
با نوشته ت یاد خداحافظی خودم با اون افتادم،۲تامون گریه میکردیم
۲ساعت تا پروازش مونده بود میخواستم پیشش بمونم اما نذاشت،وقتی رفت تا چند همش گریه کردم،حدس می زنم اونم حالش بهتر از من نبود
النا من نمیدونم چرا و چطوری از هم جدا شدید اما اگه رفتی دیگه به برگشت فکر نکن اگه یه مشکل باعث شد یه بار از هم ببرید اگه برگردی بازم ممکنه اتفاق بیفته
من با اینکه کسی تو زندگیت بیاد موافقم،به شرطی که اون یه آدم خوب و فهمیده باشه که بتونه درکت کنه،گاهی وقتا یه دوست که هم جنست نباشه خیلی می تونه بیشتر کمکت کنه...

ممنون عزیز که بیادمی و میای بهم سر می زنی. راستش یه حالت دو گانه ای دارم. از یه طرف نمی تونم فراموشش کنم. از یه طرف می خوام یه پسر خوب بیاد تو زندگیم.
شرایطم سخته نمی دونم به خدا اعتقاد داری یا اهل راز و نیاز هستی. اما اگر هستی خیلی دعام کن.

نیلوفر چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:59 ق.ظ http://nil0000far.blogsky.com/

سلام عزیز دلم
خوبی؟
ممنون که به وبم سر زدی.من فقط در همایش های عمومی ایشون رفتم.و البته 3 4 تا دی وی دی از ایشون مربوط به آرک تایپ دیدم و 6 7 ساله که مشغول شخم زدن وب اش هستم.

اگه واقعا به این نتیجه رسیدی که م یخوای یه پسر بهتر بیاد به زندگی ات ,پس روی تصمیم ات بمان.این کش و قوس ها و خواستن ها و نخواستن ها بعد یه مدت جاش را به ثبات م یده.فقط باید صبور بود که این روزا بگذره
حتی اگر با هم رابطه نزذیک تر داشتید و فرضا ازدواج هم می کردید که روز بیدار م یشد ی از خواب و به این فکر م یکردی این آددمی که کنارته فرسنگ ها با اون چیزی که می خوای فاصله داره.اون وقت قطع کردن رابطه خیلی سخته

منم منتظرم یه پسر خوب بیاد در زندگ ی ام و تا الان جز انتظار چیزی عایدم نشده.
از یه ور م یبینم ملت همین طور راه به راه و چه قدر راحت دارند ازدواج می کنند با کیس های خیلی خوب.........

راستی یه کتاب است که فکر م یکنم بهت کمک کنه قدیما دکتر شیری و مشاور خودم بهم معرفی کرده بودند
آیا تو آن نیمه گم شده ام هستی
باربارا دی آنجلس
کتاب خیلی معروفی است و در انقلاب راحت می تونی گیرش بیاری قیمت اش حدود 6 7 تومن است

خوندن اش برا ی همه از نون شب واجب تر است

nilinbanoo
هم آی دی جی میل است و هم یاهو
با یاهو فقط از مسنجر اش استفاده میکنم اما جی میل ام را همیشه چک می کنم.راستی بیای در فیس بوک کلی ادم خواهی دید که از علاقه مندان به دکتر شیری هستند.آی دی فیس بوک ام هم همینه
بوس

نیلوفر چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:14 ق.ظ http://nil0000far.blogsky.com/

برای این پست یه کامنت گذاشتم نم یدونم ثبت شد یا پرید:(

نیلوفر چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:01 ب.ظ http://nil0000far.blogsky.com/

راستی خوب شد تازه شروع به نوشتن کردی و گرنه خوندن کل ژست هات حداقل یه روز تایم می برد
همشو خوندم

راست ی عکس هاشو یا کلا از گوشی ات پاک کن یا همه اش را بریز روی یه دی وی دی
نمیشه آینه دق را هر روز جلوت بزاری و احساس شادی و رهایی کنی.میشه؟

یه پریشان گو چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:37 ب.ظ http://numb.blogsky.com/

درود بر شما النا و با تشکر که سر زدی و لینک کردی و هذیون هامو خوندی و ...
بریم سر اصل مطلب :
چرا فکر میکنی توو یه رابطه تا دو طرف بهم محرم نشن عشقبازیشون مورد داره !؟
میدونم خیلی رک و پوس کنده مطرح کردم و شاید سکوت کنی اما اگه خاستی میتونیم بیشتر با هم صحبت کنیم
azita.zrh@gmail.com
حرف بعدی م اینکه من لذت میبرم آدمای رو می بینم که خودشونن و چیزی واسه پنهون کاری ندارن ...
امیدوارم دوستان خوبی باشیم

سلام دوست عزیز
من هم نمی گم موردی داره ولو اینکه خودم دورانی تجربه اش کردم.
اما قضیه اینکه زمانی که رابطه من به شکل تمایلات ج...ن وارد شد. قضیه رسمی شده بود. و در لحظه نوشتن پست ذکر این نکته براساس شرایط برام حائز اهمیت بود.

Nima پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:36 ق.ظ http://popcrazy.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد