خیلی گیجم.
دیشب تمام عکس ها و smsهای که ازش داشتم را توی یه فولدر دیگه ریختم تا هربار وارد inbox میشم. عذاب نکشم. صبح که از خواب بیدار شدم . مادر گفت مهمان داریم.
فهمیدم منظورش از اون مهمون هاست. اشک تو چشمام جمع شد. پسر دوست بابا.
نه می دونم کیه؟
نه می دونم چیکارس؟
نه میدونم چی خونده؟
نه میدونم چه شخصیتی داره.
هیچی؛ هیچی.....
خیلی غم انگیز بود برام. خلاصه اومدن و رفتن.
..................
من موندم و این سوال ازدواج سنتی کاره درستیه؟ حالا پسره خوب. ازش چی می دونم. چجور آدمیه؟
................
دلم براش دوباره تنگ شد.
چیکارکنم خدایا.........
تو بهم بگو..........
...............
یعنی نمی خوای دوباره بهمون یه فرصت بدی؟؟
...............
والله ما که کردیم جواب داد
خوش بحالتون. والله ما که از غیر سنتش خیری ندیدم چه برسه به سنتی که طرف را هم نمی شناسیم.
..............
قدیما خیلی خوب جواب میداد چون ننه داماد عروس را تو حمام عمومی پیدا می کرد و قد و قواره شکل و اندازه اش را خوب بر انداز میکرد
تازه ننه عروس وقتی میدید یکی پسر دم بخت داره ننه داماد را که گوشه ای نشسته بود یک پارچ آب داغ میهمان میکرد بعد هم خوش بش که بله ما دختر داریم
نود و نه درصد ازدواج ها هم جواب می داد آن یک در صد یا زن می مرد و یا مرد
امهره هم یک جلد کلام الله و یک شاخه نبات و یک دست آینه و شمع دان و دویست سیصد تومان پول مثل ننه جون من که مهریه اش هفتصد تومان یعنی پول یک بسته آدامس ریلکس فعلی است اما ماشاالله همین زن دو پزشک و دو مهندس و یک دبیر تحویل جامعه داد
البته هیچ کدوم دانشگاه آزادی و پیام نوری و غیر انتفاعی و ... نبودند