یک تجربه در دنیای مجازی

امروز حالم خیلی عالی بود. بعد از آپ کردن . رفتم به کارهام رسیدم و برگشتم . توی همین مستی و شادی یه وبلاگ بروز شده دیدم. 

؟  

از اونجا که قصدم ارتباط بیشتر با افراد در دنیای مجازی می باشه. بازش کردم و شروع کردم به خوندن.  

.......... 

مبهم بود و کمی سوال برانگیز. بی تفاوت به شکیاتم  و با فرض اینکه صادقانه نوشته شده و براساس حقایق. یه کامنت امیدوار کننده گذاشتم. و دعوتش کردم به حضور در این جا. 

.......... 

نتیجه این وبلاگ خوانی جدید؛ گرفته شدن حال خوشم ما و غصه طرف را خوردن بود.

.......... 

یکباره شادی پرکشید از دلم . دروغ نگم از خودم ناراحت شدم که با این حال و روزم چرا مطالب غمگین و تراژدی می خوانم که اصلا نمی دونم واقعیته یا نه. 

................... 

اما اصل قضیه الان اتفاق افتاد که برگشتم دیدم یه نظر دارم از ایشون. شوکه شدم.  

درحالیکه اصلا مطالب من را نخوانده بود یه قضاوت بی جا در مورد من و نوشته هام کرده بود با بی ادبی تمام. حالم که خوب نبود . بدتر هم شد . نه از این شخص؛ از خودم که چرا از تجربه دوست خوبم که گفته بود برای کسی که نمی شناسی و شک به نوشته هاش داری کامنت نذار یا حداقل دعوتش نکن به خونه مجازیت توجه نکرده بودم.  

....................... 

بهرحال رفتم که پاسخش را بدم دیدم تمام مطالب قبلی را پاک کرده و تنها یه مطلب رمزدار بدون نظر وجود داره . بی خیال شدم .  

........................ 

عجیبه صبح که وبلاگش را خوندم یه موج منفی شدیدی بهم داد که من حتی لینکشم نکردم و تنها یه کامنت گذاشتم. و بستمش.

....................... 

دارم به نوشته دوست خوبم "یک زن " در ارتباظ با این دنیای مجازی فکر می کنم. و همچنین شیما که همیشه به من لطف داره.  

یا حتی حرف های ناتمام که الان با همه ناراحتی دارم به موزیک وبلاگش گوش میدم که آرامش بگیرم. 

 یا نیمای عزیز و مهسا که طنز می نویسند برای شاد کردن دل وبلاگ خوانها و خودشن.

...................... 

چقدر انسان ها متفاوتند. حتی در این دنیای مجازی.  

واقعا انسان های خوب همه جا خوبند و انسان های بد......چی بگم. دوست ندارم با این تجربه ناخوش قضاوت کنم. 

...................... 

سرم درد می کنه . کاش شیما جون بود باهاش چت می کردم.   

......................

نظرات 5 + ارسال نظر
سعید (چند لحظه آرامش ... ) پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:51 ب.ظ http://aramesh1.blogsky.com

سلام . ما انسانها موجودات پیچیده ای هستیم .
متنهایی که دروبلاگها می بینیم آینه ای از افکار ایجاد کننده آن است .
حتما این بنده خدا هم روز خوبی نداشته و یا از مشکلی رنج می برد.
به هر حال برای هر کسی این موضوع پیش می آید که باید با سعه صدر بیشتری با آن برخورد کرد . چون شخصی که عصبی و بی ادب است در آن لحظه بیماراست و اگر این بیماری طول بکشد او را مجنون و دیوانه می گویند...
بهر حال امیدوارم بقیه روزتان را به خوبی سپری کنید.

ممنون دوست عزیز . برای شما هم ارزوی بهترین ها دارم

شیما پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:57 ب.ظ http://man-bi-to.blogsky.com

سلام النای عزیز
خودتو ناراحت نکن مهم نیست
اتفاقا چند روز قبل یه مطلب تو یه وبلاگ دیدم که موضوع مطلب عادت سالانه بود و فقط نوشته بود باز هم خرداد٬باز بوی... منم رفتم در مورد بوی امتحان و حال و هوای امتحان نوشتم بعد روز بعدش رفتم دیدم مطلب رو ویرایش کرده نوشته
باز هم خرداد؛
و باز هم بوی خون
بعد در جواب نظرم نوشته بوی خونه نه امتحان!

نمی دونم چرا بهم بر خورد احساس کردم با ویرایش دوباره مطلبش وقتی من براش نظر رو گذاشته بودم و این جواب یه کم توهین آمیز بود من برداشت خودمو از ... نوشته بودم
در هر صورت خودتو ناراحت نکن٬مهم نیست

مهدی جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:40 ق.ظ http://spantman.blogsky.com

سلام دوست عزیز من اومدم و هستم اما خوب به خاطر شرایط نامساعد روحی ای که دارم حوصله هیچ کاری حتی وبلاگ گردی رو هم ندارم (که البته از کارهای روزانه و مورد علاقه من) می دونی خیلی سخته که آدم فعالی باشی و به خاطر یک بی احتیاطی مجبور باشی با ژای توی گچ ۳ هفته فعلا توی خوابگاه دانشجویی بستری بشی همه ی اینارو گفتم تا معذرت خواهی من و به خاطر نبودنم ببخشی دوست من

مهدی جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:47 ق.ظ http://spantman.blogsky.com

می دونی دوست من تفاوت ما آدما توی اینه که بعضی ها قضاوت می کنن و بعضی ها به خودشون جرات نمی دن اینکارو بکنن من شخصا از دسته ی دوم هستم و هرگز به خودم اجازه نمی دم با خوندن چند مطلب از یک نویسنده درباره ی اون قضاوت کنم.
یک دسته از افرادی هم که قکر می کنن عقل کل هستن میان و وبلاگ می زنن مواظب باش طرف حساب این عقل کل های قضاوت گر نباشی

درسته. اما بدبختی اینکه نویسنده خودش را یه دختر فراری که بکارتش را از دست داده بوده و حالا برگشته خونه جا زده بود.
داستان هاش بیشتر شبیهه فیلم هندی بود تا حقیقت . بهر حال من بی تفاوت یه نظر دادم که چون بیان می کرد از زندگی نا امیده امیدوار بشه.
..................
خدایش فکر می کردم که شاید یارو یه مرد مریض باشه اما خوب ....
آدمی زاده دیگه یه درصد احتمال واقعیت این ناراحتی مقطعی را پیش اورد.

. جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:10 ق.ظ http://harfaye-natmaam.blogsky.com/

سلام.

برای من که بعد از چندتا وبلاگ!! چیزی جز خستگی از دنیای مجازی نمونده اما در عوض دوستانی رو پیدا کرده ام که یقین دارم توی دنیای حقیقی به هزار و یک دلیل موجه و غیر موجه نمی تونستیم دوست بشیم!
دنیای من با دوستان خوبم، دنیایی غیر از سایبر است غیر از دیجیتال است...حتی اگه برای همیشه ارتباطم با اونا در همین حد اینترنتی باقی بماند همیشه در دلم جای و یادشان محفوظ است.

یه بار توو وبلاگم یه پست آپ کردم با موضوع دنیای همه چیز مجازی! اما اگر وجود نازنین و صمیمی و پربرکت همین دوستانم نبود عطای وبلاگ نویسی و وب خوانی! در سایبر! رو به لقایش می بخشیدم برای همیشه...بگذریم.

مطلب تامل برانگیزی نوشتین.ممنونم.

ممنون از شما دوست عزیز.
درحقیقت من هم با دو هدف وبلاگ می نویسی یک برای دل خودم و روزهای آتی که خواهد امد و فراموش نشود چه حسی داشتم.
و دوم برای انکه دوستانی خوب حتی در حد دنیای مجازی بیابم.
.............
دوستانی که در همان روز اول تا به حال نصیبم شده است.
..................................

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد