خلاص

داره روز زن نزدیک میشه. یکسال گذشت. چه سخت. 

سال پیش روز مادر ۵ شنبه بود با تاریخ تولدش یکی شده بود. یادش بخیر باهاش قهر بودم. اومد در خونه با گل هرچی زنگ زد در را باز نکردم. کادو هم که قرار شده بود نخریم نه اون واسه من نه من واسه او.  

ساعت ۶ بهم زنگ زد جواب دادم. گفت پیمان بچه ها را دعوت کرده خونه اش. گفتم برو موردی نداره. گفت: همه بچه ها با خانوماشون میرن اگه تو نیای منم نمی رم. دلم سوخت گفتم بیا دنبالم تا بریم. اومد رفتیم سر خیابون واسش کیک خریدم. بعد رفتیم یه بلوز مناسب(اخه من این جمع دوستاش را نمی شناختم) بلوزی با اسین های کوتاه اما بلند و کمی گشادتر. با اینحال خیلی بهم میومد. 

رفتیم تا فردا ساعت ۱۰ صبح هم اونجا بودیم.  

خوش گذشت کلی بازی وخنده یکمی هم دلخوری بود.

.......... 

کادو بهم یه گوشی داد. ای وای وای وای............ 

.......... 

 

.........  

شاید نباید ترکش می کردم. وقتی ترکش می کردم فکر کردم می تونم. آمادگیش را دارم. ..... 

ایا من اشتباه کردم....نمی دونم. نمی دونم. 

.......... 

می دونم بد غرورش را شکستم. تبر برداشتم و تمام وجودش را خرد کردم. اما من تقصیری که نداشتم خیلی صبر کردم خیلی گذشت کردم. خیلی با تمام وجود واسش مایه گذاشتم. خب دوستش داشتم اونم داشت. اونم گذشت کرد .........  

ای دل کوچکم. دیگه نمی شد. صبر کرد. باید یه اقدامی میکردی. امیدی نبود. یادت رفت چطور امیدت به یاس تبدیل شد. پس گریه نکن. اشک نریز تو راه چاره ای نداشتی. 

تو از خدا انتظار داشتی. مگر غیر از این بود. نه بخدا . نه بالله.  

............ 

وقتی خدا تو را از یاد میبره  چه انتظاری از بنده خدا داری. بجنگ دلمن. بجنگ ... 

شاید تو ادرس از خدا را اشتباه رفتی. شاید خدا اون طور که تو فکر می کردی نباشه. شاید خدا... 

دوست ظالم باشه. کی میدونه.  

مگر دعا نکردی . مگر نماز شبانه نخواندی. مگر قران و صلوات نگفتی مگر زیارت نرفتی. مگر ها و مگر ها و مگرها.  

........... 

 روز اخر با گریه گفت: نفرینم کن.  

دلم واسه خودم سوخت. اونهم فهمیده بود که دیگه خدا جواب من را نمیده. اون هم فهمیده بود که خدا دیگه تره هم واسه من خرد نمی کنه. واسه همین با خیال راحت چنین گفت . وای وای وای وای ی ی ی  

........... 

تمام بدنم درد می کنه. درد فراق و زجر بی کسی. وقتی خدا اینقدر به بنده اش بی توجه . ادم دردش می گیره. می سوزه و خاکستر میشه. 

......... 

اخه خدااااااااااااااا. خدایه من. خدای خوبه من. چی گفتی که نکردم. این بود وعده ات. خیلی نامردی.  خیلییییییییییییییی. 

......... 

می میرم. خودت هم می دونی. نابود می شم. همین را میخوای. خوب نابودم کن. بکشم. بذار بیام پیشت تا ببینمت و بپرسم حکمتت چه بود. به خودت قسم اگر بتونی قانعم کنی. 

ای خدا با توام چرا گوشهات را می گیری. این منم....زنی......... 

تنها. بیچاره. دل شکسته و غمگین.  

........... 

بکشم. یک شب؛ توی خواب؛ آروم و بی صدا؛ که مادرم نفهمه چه کشیدم.  مگه نمی گن مرگ حقه. خوب من اورا نمی خوام. کسی دیگر را نمی خوام. من تو را می خوام. می خوام بیام اون بالا و با تو سخن بگم. که چرااااااااااااااااا؟ 

چراااااااااااا؟ 

............................................................ 

وای وای وای وای ی ی ی ی ی ی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد