خاطره ها

دلم بازم هواش را کرده. نمی دونم به یادمه یا نه؟ 

داره از بیرون کنار خونه صدای بوق ماشین عروس می یاد. یاد خودم افتادم و لباس عروسی که هرگز نپوشیدم.  وقتی می رم سر کمد لباس ها داغم تازه می شه. با چه عشقی خریدیمش.  

رفتیم هفت تیر؛ همون مغازه همیشگی دیگه صاحب مغازه می شناختمون. چند تا مدل دیدیم اما فقط ۳ تا پسند شد برای پرو یکی که اصلا مناسب نبود آخه یقه اش خیلی باز بود . خانواده اش مذهبی اند. اما دو تایه دیگه عالی بودند. اصرار کرد ۲ تا را بردارم. اما دلم براش سوخت بیچاره؛ خانواه اش که حمایتش نمی کردند.  گفتم اول زندگی مراعات حالش کنم. نمی دونستیم که همین یک دستم هم نمی پوشم. 

مدلی که برداشتم شبیه مدل لباس رومی بود که حیفا توی یکی از کلیپهاش نباتیش را پوشیده بود. مال منم تا حدودی همونه ولی با یقهای که بسته تر . 

.............. 

چند روز پیش یکی از دوستام واسم یه ایمیل پیشگویی تبتی فرستاد واسه من که خیلی جالب اومد. چند قسمت بود . یکی از قسمتها باید در مقابل چندین رنگ ؛ اسم یک شخصیت تو زندگیمون را می نوشتیم و من مقابل رنگ زرد اسمش را یادداشت کردم. در انتهای همین بخش جواب این اومد. 

رنگ زرد: یعنی کسی که شما هرگز فراموشش نخواهید کرد.  

یخ کردم . دروغ نگم دلم واسه خودم و اینکه یه دخترم سوخت.  درحالی که تلاش می کنم فراموشش کنم. همه چیز  من را به سمتش هدایت می کنه.  

............... 

چرا من باید اینقدر ضعیف باشم. اینقدر ساده. شکننده.  

شاید واسه اینکه دخترم.  

نمی دونم....................کاش هیچ وقت عاشقش نمی شدم.  

.............. 

نظرات 4 + ارسال نظر
من - هیچکی - نیستم دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:02 ب.ظ http://www.man-hichki-nistam.blogsky.com/

بازم سلام
با یه سرچ کوتاه در تاریخ متوجه میشی که عاشقای واقعی اکثر وقتها به هم نرسیدند.


صبور باش ، هرچی بیشتر فکر کنی ، بیشتر اذیت میشی.

اگه واقعا نشد که بشه ، بهتر هرچه زودتر از فکر کردن بهش دست برداری. کم کم عکس و چیزایی که موجب میشه یادش بیوفتی هم از زندگیت حذف کن و به فکر یه زندگی جدیدتر و شادتر باش.

قصد جسارت نداشتم ، گفتم بگم شاید بد نباشه.
در کل خودت مختاری.

فعلا

مهدی دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:39 ب.ظ http://spantman.blogsky.com

سلام واقعا از فهمیدن این ماجرا متاثر شدم
ولی عاشق شدن و یا نشدن دست خودمون نیست

شیما سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:34 ب.ظ http://man-bi-to.blogsky.com

دوست خوبم تو اصلا ضعیف نیستی،شکنندگی هم که معمولا از خصوصیات زنهاس،اما مهم اینه که بعد از اینکه شکستی بتونی دوباره بایستی که مطمئنم می تونی
این روزا سعی کن خاطراتی رو که موجب رنجشت میشه رو مرور نکنی،انشاالله درست میشه همه چیز!!!

نیلوفر چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:11 ق.ظ http://nil0000far.blogsky.com/

عزیز دلم ببین دو حالت داره
یا م یتونی وقتی رابطه عاشقانه ات با فردی بهم خورد کلا بزاریش کنار
یا این که هم چنان باهاش دوست بمونی اما دورادور.
این بستگی به آدم اش داره

این که تو یه ادم را فراومش نخواهی کرد اصلا چیز بدی نیست.اون آدم فرضا همیشه به عنوان یه دوست خوب در خاطرت باقی خواهد ماند.اما خوب شوهر مناسبی برات نبود.این کجاش گریه داره؟؟؟البته چون داری از داخل رابطه به جریانات نگاه م یکنی این حس و حال را داری.
خود من یه جورایی دارم از این دیدگاه به زندگی نگاه م یکنم

تازه اگه واقعا م یخوای طرف را فراموش کنی یا حداقل فعلا از این حال و هوا در بیای چیز هایی که از او داری یا باعث خاطره مشترک داری را یا موقتا از خودت دور کن یا این که کلا بنداز دور.
مثلا می تونی یه جعبه بگیری و هر چیزی که از او به تو رسیده و هر چیزی که باعث میشه که یاد اون بیفتی را داخلش بزاری و بزاری ته کمد یا داخل انباری
بعد مدت ها که با آدم های جدید آشنا شدی بار احساسی که نسبت به این آدم داری کم کم م یخوابه و به شدت این روزا نخواهد بود حالا اون موقع شاید خیلی راحت بتونی به همان شی ای که قبلا با دیدنش اشک ات در میومد عادی برخورد کنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد